نیلانه

کودکان ما
نیلانه
Instagram



مطالب این بلاگ حاصل تبادل افکار و جستجو و مطالعه جمعی از مادران بسیار مشتاق در تربیت فرزندانشان است که از طریق رسانه های جمعی با هم در ارتباط و تبادل نظر بوده اند .. در مواردی منبع مطالب نامشخص بوده که به دلیل همین مسئله می باشد .. در همینجا از نویسندگان و منابع مطالب پوزش می طلبیم ...

این شادمانی که اکنون دردست توست مدت زیادی نخواهد ماند.این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارددر حالی که در آفتاب قدم میزنی ،همیشه با تو نخواهد بود .
همینگونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دود و با صدای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کند ،تا ابد نیستند .

در باب سختیهای مادرانه .. !

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ


مامان الناز : وقتی دوقلو داری و با هزار مصیبت دو تا کوچولو رو آماده کردی واسه خواب و یکی رو گذاشتی رو پات و یکی رو کنارت تو گهواره و تا میخوای شروع کنی به تکون همزمان پا و گهواره یادت بیفته واسه یکی پستونک آوردی و واسه اون یکی یادت رفته بیاری ... و اونوقت تا بلند میشی پستونک و بیاری باید دوباره مراسم خواب و از اول شروع کنی .. اونی که رو پاته دیگه می خواد بلند شه و اون یکی تا اینو میبینه گریه می کنه و از گهواره خودش و میندازه پاینن 😭😭😭😭😭

مامان حنانه : وقتی یکی دو ساعت وقت گذاشتی و یه غذای خوشمزه درست کردی و یهویی دخترک میاد و تمام نمک و خالی میکنه توش ...

وقتی تمام خونه مرتب و تمیز و بعد از یه روز کارسخت مبیننی بچه ها سطل برنج و خالی کردن رو زمین وتمامشو دارن تو خونه پخش میکنن😱

کلی تلاش کردی و بچه کوچیکرو خوابوندی و با زحمت و اروم گذاشتیش سر جاش اونوقت بزرگه یه جیغ بنفش میزنه وتمام زحمتات حدر میره😅

وقتی داری میری مهمونی دم در میبینی لباس مهمونیش و کثیف کرده

وقتی خونه جارو زدنش تازه تموم شده اون وقت یه لیوان یا ظرف میندازه میشکنه و هزار تیکه میشه و و همه جا پخش میشه

مامان منیره : وقتیکه تمام خونه رو گردگیری کردی و یهو بچه با ماژیک و مداد رنگی به جون در و دیوار خونه و شیشه و میز تلویزیون میفته و بازم وقتی که بچه شیشه شیرشو تکون میده و به همه جای خونه شیر میپاشه

صبح که از خواب بیدار میشی و روتختی رو مرتب میکنی بچت اونجارو با جامپینگ اشتباه میگیره روتختی کج و کوله میشه😭😭😭

مامان زهرا : وقتیکه خونه رو تمیز کردی تمام کمد لباسا رو بچت میریزه بیرون
وقتی همه شیری که دادی بخوره رو ریخته زمین😔😔😔

مامان زهرا :بچه چهار ماهم بهترین سرگرمیش خوردن دستاشه و ضروری ترین کار من هم شده شستن دستاش..وقتی به همچین موردی برمیخورم،یعنی جز اون لحظاتی میشه که میمونم تو تناقض و دقیقا نمیدونم برای عزیزی که از روی محبت دست بچمو میبوسه لبخند بزنم یا اخم کنم😐

مامان مریم : وقتی مهمون داری میوه شستی تمیز چیدی تو ظرف میبینی از صندلی رفته بالا رفته رو میز و نصف بیشتر میوه ها رو فقط یه گاز زده گذاشته سر جاش😖😖

وقتی حموم میبریش ترگل ورگل بعد که غذا میخوره انگار نه انگار 😭😭😭

پسر من قشنگگگگ شالمو میکشه یا میخواد به چشمام دست بزنه یا نازی کنه بهش میگم من نخوام نازم کنی کیو باید ببینم یا گیر میده با کفش بایسته رو پام بیرونو ببینه تا مقصد خاکی خاکیم

مامان مهدی : وقتی مادرتو با اتوبوس میفرستی شهرستان سر خونه و زندگیش،بعد به ساعت نگاه میکنی و میگی الان دیگه باید برسه و تو شماره موبایلشو میگیری و میبینی گوشی دسترس نمیده و تو هی زنگ میزنی و گوشی همچنان دسترس نمیده و تو در اوج نگرانی. و اضطراب شماره ی راننده رو پیدا میکنی و تا میخوای زنگ بزنی با راننده صحبت کنی بچه ات از راه برسه و پریز تلفنو در بیاره. اینم قیافه ی منه در اون لحظه😡😡😡😡😡😡😡😡

مامان شهین : وقتی حسابی خسته ای و ساعت به نیمه شب نزدیک میشه. باخودت میگی الان همه خوابن و دراز میکشی جلوی تلویزیون. که استراحت کنی و با خودت تنها باشی. یکدفعه بچه صدات میکنه و میگه من خوابم نمیاد و شروع میکنه به بی تابی کردن😐

مامان نسا : وقتی یه پیراهن تنگ مجلسی میپوشی و توی مهمونی مفصل حاضر میشی و بچه شیرخوار گشنه میشه و بعد از کلی گریه و جیغ و داد و جلب توجه بهش شیر خشک بدی و نخوره و مجبور بشی کل تیپت رو بخاطر شیر دادن بهم بزنی و تازه لباست هم کثیف بشه

مامان الهام : وقتی تازه دندون درآورده و سینه ات رو گاز میگیره زخم میشه بعد واسه اینکه سینه ات آبسه نکنه و شیرش خشک نشه مجبوری با همون درد بهش شیر بدی و دوباره یه گاز بدجور میگیره به طوریکه کل لباست خونی میشه و کلی گریه میکنی😰😰😰

مامان نسیم :
وقتی که کلی از ساعت خواب آرتا گذشته و من نگرانم که صبح چه جوری برای مهد بردن بیدارش کنم و یکساعته رفتیم بخوابیم مثلا.تازه زمانی که مت فکر میکنم خوابش سنگین شده یهو میگه "مامانی یه چیزی بگم دعوام نمیکنی؛من آب میخوام..." و وقتی میری آشپزخونه براش آب بیاری خودش هم از خدا خواسته دنبالت میاد و پروسه خوابیدن حداقل یکساعت دیگه به تعویق میافته...😭

پسر من بدغذاترین بچه ایه که تا حالا تمام اطرافیانش دیدند...خیلی سخته😭اونقدر رسپی های مختلف امتحان کردم که نگو...و چه پزشکهایی که نبردم برای کم اشتهایی اش...اما...الان دیگه تقریبا ادپته شدم به این قضیه...پذیرفتم که بچه من اشتهاش کمتر از همسالانشه... در عین حال که رشدش کاملا طبیعیه...و خیلی از چیزهایی که بچه های دیگه با نهایت رغبت میخورن پسر من نمیخوره...اما به مرور بهتر میشن...زیاد نگران نباشید مهدیه جان...فکر کنید پسر من الان که 5 سالشه بستنی با التماس در حد یکی دو قاشق میخوره تازه سالهای قبل که لب نمیزد و سیب زمینی سرخ شده در حد 20 عدد آن هم به عنوان وعده اصلی نه میان وعده... دیگه باقی غذاها رو نمیگم...😭😭

مامان مهدیه : دخترم تا حدود هشت ماهگی پنج یا شش صبح میخوابید.البته به هفت و هشت هم رسیده.و بعدش حدود ساعت چهار صبح.و الان که دو سالشه اگر دو شب بخوابه منو خیلی خوشحال میکنه.
بزرگترین برتری دخترم گرفتن روزه های غذای منه.یعنی مطلقا غذا نمیخوره.و کار من شده ٱشپزی و ایجادتنوع وبعد؛ریختن در سطل ٲشغال

مامان شبنم : وقتی میخوای بری عروسی از ارایشگاه اومدی دم در ماشین روت شیر بالا میاره😫😫😫

وقتی از حموم میاریش تو حولش میبینی جیش کرد🙈🙈🙈🙈🙈

مامان عصمت : چه خوب که از بد غذایی بچه ها حرفی به میون اومد.
حرص آدم موقعی واقعا درمیاد که تصمیم گرفته باشی یه غذایی مثل کوفته بپزی و بینش چیزای متنوع بذاری که بچه رو سر شوق بیاری به خاطر شکل کوفته ها یا حداقل به خاطر مواد بین اونا یه کم غذا بخوره. تازه دلت هم به این گرم باشه که این غذا خیلی کامله و همه چی از گوشت و برنج و سبزیجات و آلو و .... داره. در طول پخت هم همش نگران باشی که نکنه وا بره و ..... خلاصه بعد از اینکه با هزار سلام و صلوات ، غذا رو میکشی و اون رو تزئین میکنی و میاری سر میز، خانوم خانوما بگه من که این رو دوست ندارم. و حتی حاضر نشه یه قاشق از اون رو بکنه تو دهنش
😡😡😡😡😡😭😭😭😭

یا موقعی که بچه اونقدر گریه میکنه که اصلا نمیتونی برای مهمونی آماده شی و اونوقت آقای همسر بیاد و بگه
اگه دوست نداری بیای چرا بچه رو بهانه میکنی😔😔😔
مامان شراره : وقتی همه جای خونه رو تمیز کردی و منتظری مهمون بیاد رفته از یخچال ابمیوه ار داره همشو ریخته کف اشپزخونه

مامان ندا : یه وقتی که مهمونی دعوتی خیییییلی هم دیرت شده کلی هم به خودت رسیدی داره کفش میپوشی گلاب به روتون😷😷 باید برگردی لباساتو عوض کنی و بشوریش و. ...
مامان نسرین : وقتی که باهزار بدبختی بچتو میخوابونیو یه عده که فک میکنن خیلی مهربونن و دلشون تنگ شده خیلی راحت بیدارش میکنن...یعنی دوس دارم خفشون کنم...
مامان سپیده : وقتی یه لباس نو تنش کردی و به محض ورود به مهمونی صاحب مجلس با مهربونیه تمام کوچولوت رو میشونه رو پاش و لیوان آبمیوه میده دستش و با اولین حرکت از چونه کوچولوش ابمیوه شری میریزه رو لباسش
😖😖😖😖
وقتی از ساعت 11 شب همه چراغارو خاموش کردی تا نی نی بخوابه اما به ساعت نگاه میکنی میبینی ساعت 2 شب شده و نی نی همچنان بیداره و داره نگات میکنه
 واقعا دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم
مامان فایزه : و همچنین وقتی لباسای تمیز و تازه اتو شدت رو میپوشی چادر مشکیت که خط اتوش باز نمیشه روسرته تا بلندش میکنی تو بغلت بالا میاره دیرتم شده😫😫



نظرات  (۱)

۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۹ مامان دوقلوها
وقتی دوقلو داری و هیچ کس کمک حالت نیست 
وقتی دوتایی باهم جیغ میزنن و گریه میکنن 
وقتی غذا رو با هزار ذوق و شوق درست میکنی و استفراغش میکنه 
وقتی هنوز جای یکی رو عوض نکردی اون یکی خراب کاری میکنه 
وقتی فقط دلت لک زده واسه یه خیابون رفتن
وقتی پیر شدن خودت رو با چشات میبینی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی