مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند
که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ”
مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت .