نیلانه

کودکان ما
نیلانه
Instagram



مطالب این بلاگ حاصل تبادل افکار و جستجو و مطالعه جمعی از مادران بسیار مشتاق در تربیت فرزندانشان است که از طریق رسانه های جمعی با هم در ارتباط و تبادل نظر بوده اند .. در مواردی منبع مطالب نامشخص بوده که به دلیل همین مسئله می باشد .. در همینجا از نویسندگان و منابع مطالب پوزش می طلبیم ...

این شادمانی که اکنون دردست توست مدت زیادی نخواهد ماند.این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارددر حالی که در آفتاب قدم میزنی ،همیشه با تو نخواهد بود .
همینگونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دود و با صدای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کند ،تا ابد نیستند .

بدترین و بهترین اصول تربیتی مادرانه .....!

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۳ ق.ظ

در دیدگاه سنتی، عموماً برداشت از تربیت عبارت بود از: رام کردن، عادت دادن، مطیع بی چون و چرا بار آوردن، و شکوفا کردن استعدادها ؛ ولی در دیدگاه مطلوب امروزی، تربیت به منزله رها کردن آگاهانه، ترک عادت دادن، رفتن و زمینه سازی شکوفایی استعدادهاست..

با مادرها درمورد اصول تربیتی موفق و ناموفق خودمون صحبت کردیم و چکیده این مطالب به شرح زیر می باشد :

مامان z.e,A : چندتااشتباه داشتم ۱-قدرت نه گفتن نداشتم وروزهای قشنگی وازدست دادم چون عمه جون دخترم تقریباروزانه بچمومیبرد.البته اوایل چون دانشگاه میرفتم نگهش میداشت بعدهادیگه عادت شد۲-زودازشیرگرفتمش۳-زیادی به دخترم گیرمیدادم بکن نکن😢😢

تاثیرمثبت:میترسم لحظهاروازدست بدم الان اعصابم وبخاطرکاراش بهم نمیریزم فقط درحدکنترل .بیشتربراش وقت میذارم تزئن غذابیشترشده .زمان بندی برنامه کودک غذابازی خواب.اجازه مشارکت توکارهای خونه .نظرسنجی.روابط عاشقانه محسوس

مامان maryam :  بدترین اشتباه این بود که عادت به شیشه ندادم پسرمو این باعث شده خیلی به من وابسته باشه و هش بخصوص تو خواب شیر میخوره و چهار ماه اول زندگیه پسرمو به خاطر استرس از دست دادم و کم لذت بردم و بهترین کاری که انجام دادم گذاشتن هرچی سرجای خودش با اینکه پسرم 16ماهش ولی تقربیا هر چی سر جاش میزاره هرچند نا منظم

بهترین چیزیم که یاد گرفتم گیر دادن کمتر به غذا بچه و اینکه الی جون پیشنهاد داد روی زمین بخواب برای جدایی وخداروشکر اثر داشت

مامان  maryam yghb دختر من هنوز بیست ماهشه ولی بدترین کاری که تا حالا کردم اینه که وقتایی که اصلا غذا نمیخورد عصبی میشدم و یه کم داد و بیداد میکردم 😔😫
فکر کنم این که خیلی تشویقش میکنم نکته خوبی باشه

مامان قدسی : ۱. بزرگترین اشتباه من در رابطه با پسرم این بود که خیلی بهش سخت می گرفتم ولی حالا می دونم که اگه صبور باشم گذشت زمان خیلی از مشکلات را حل می کنه...😉

مامان هرمین : بهترین کاری که من برای دخترم کردم این بود که از اول تو جای خودش خوابین شاید برای من سخت بود که همش بلند شم و هنوزم هی باید بلند شم و بهش سر بزنم ولی در عوض دخترم جدا خوابیدنو یاد گرفته و کار خوب دیگه ای که کردم بهش یاد دادم که اسباب بازی مال اتاقه و هال جای بازی نیست و خدا رو شکر موفق بودم کار بدمم عصبی بودنمه که سری از کوره در میرم و داد میزنم سرش

نکاتی که از گروه یاد گرفتم زیادن و الان حضور ذهن ندارم ولی بیشتر از تصاویری یاد گرفتم که مطالب دکتر هولاکویی روشون نوشته

مامان  f-dellshadi : منم ازگروه صبوربودن رویادگرفتم هم برای ازپوشک گرفتن وهم نحوه برخورداطرافیان که فکرمیکردم میخوان بچمو ازم دور کنن وباصبوری آرامش بیشتری دارم

وایرادمم اینه که زود عصبی میشم ودوست دارم همه چیزو درست انجام بده ولی حالا بیشتربهش فرصت بچگی کردنومیدم واینوازمامانای گل گروه یادگرفتم درضمن دخترمم خیلی مودب ومنظم وکاریه

مامان هانیه : کار بد من نسبت به پسرم زیاد بکن و نکن کردنش و گاهی دعوا کردنش
کار خوبم دوست بودن با هم و اینکه سر حرف و قولم بهش وایسادم

مامان  parvane : سلام به همگی,خسته نباشید مامانی گل ,بهرحال همه گاهی از سرکشی بچه ها خسته میشن ,منم یکی از همونا اما دغدغه کلی من اینه که هنوز نتونستم پوشکو از دخترم بگیرم تازه دوسالش شده,اما خوشحالم که دخترم مودبه و تو هر جمعی وارد میشه سلام میکنه,روزها و لحظاتتون پر از شادی و انرژی مثبت,از مطالب بسیار خوبتون تو گروه متشکرم

مامان سحر : سلام به مادران خوب منم یه دختر ۱۰ماهه دارم کار بدم اینه که خیلی به خودم وابستش کردم جوری که هر جا میرم تو خونه دنبالم میاد از این گروه چیزای خیلی خوبی یادگرفتم مثلا اینکه کارام و با برنامه ریزی انجام بدم مرسی از مدیر خوبمون الی جوم

مامان ژینوس: سلام به همه ی مادرها، برای بچه ی اولم با استرس و نگرانی بیش عز حد خیلی لحظات رو به خودم سخت گذروندم،فهمیدم باید صبور بود. و گذر زمان را جایگزین انتقاد و دادو بیداد بیهوده کرد. بعضی مطالب با گذر زمان جا می افتن،کار بدم اعتماد بیش از حد به بعضی ها برای نگه داری از بجه ام بود. کار خوبم مستقل بار آوردن و جدا خواباندن اش بود. با وجود اینکه تو فامیل شوهر به سنگ دل بودن متهم می شدم

مامان روح انگیز : سلا به همه مادران عزیز .من به نظرم بزرگترین اشتباهم این بود که بعد از زایمان افسردگی گرفتم ولی به هیچ کس نگفتم هم خودمو ازار دادم هم بچه رو ازار دادن بچه منظورم به بی احساسی خودمه چون خیلی نسبت بهش بی احساس بودم والان که کلاس اوله همش افسوس اون روزا رو میخورم و فکر میکنم اون جوری که باید بهش عشق نورزیدم ولی از بعد از سه سالگی کلا خیلی تغییر کردم وحالا هم عاشقانه میپرستمش ولی همش عذاب وجدان دارم .ببخشید این موضوع تو دلم مونده بود الان احساس میکنم با بازگو کردنش یکم ارومم😢😢😢😢

مامان آرزو : 1_این که دخترم مودب و برای کار دیگران ارزش قایل و تشکر میکنه.و بدترین و بدترین و بدترین اتفاق زندگیم این که گاهی اوقات اونقد عصبانیم میکنه که ناخودآگاه تنبیه بدنیش میکنم
2_این که آرامشم با مرور مطالب این گروه بیشتر شده و سعی کردم بیشتر با دلبندم همراه باشم و به نیازهاش توجه کنم.صبرمم بیشتر شده.البته فکر کنم دختر جانمم دیگه کمتر اذیت میکنه😉😉

مامان پری ناز : من تازه به این گروه ملحق شدم ولی خیلی خوبه از مدیر گروه متشکرم.1بدترین:بعداززایمان حس پوچی میکردم همه چیز واسم بی معنی بود
بهترین:بعداز6ماه کنترل امور زندگیمو تونستم به دستم بگیرم خودم واسه بچه م تصمیم میگیرم
2 اینجا واسه آدم یه آرامشی میده که جای دیگه نیست همه با هم همدردی میکنن وکلی مطالب آموزنده واسه من است

مامان الناز : 1- برجسته ترین و تاثیرگذارترین قسمت مادری من دروغ نگفتنم بوده برای بچه ها از همان لحظه تولد..هرگز وعده الکی ندادم..از چیزی نترسوندم.. و اغلب سعی کردم بچه ها رو با واقعیت روبرو کنم ...به زبانی کودکانه و برای همه چیز از قبل توضیحاتی دادم و خودم رو مقید به انجامش کردم و بعد از اتفاق افتادن اون وعده یادآوری کردم که همیشه و در همه حال باهاشون رو راست خواهم بود و این موضوع انقدر موثر بوده که هیچ کس رو به اندازه من قبول ندارند و توضیح همه چیز براشون آسون و قابل پذیرشه..با اینکه اهل سفر بین وطن و غربت هستم اما هر بار شب قبلش بچه ها رو با واقعیت خداحافظی روبرو کردم و براحتی این موضوع براشون پذیرش شده ..بی هیچ وعده ای... وقتی مریض شدن بدون دروغ بردمشون دکتر و بهشون گفتم اگر دکتر صلاح بدونه آمپول هم خواهم زد وخدا شاهده اگر بدونین این کوچولوها زیر دستهای دندانپزشکشون چقدر صبوری نشون دادن .. هرگز یواشکی ترکشون نکردم ..هرگز وجودشون رو نادیده نگرفتم و همه برنامه هامون با توضیح و اتفاق نظر همراه بوده... در واقع اونا میدونن پشت هر نه گفتنم توضیح و توجیه منطقی وجود داره و این میسر نبود مگر ملزم دانستن خودم به هم قد شدن با دخترهام و توضیحات کودکانه برای واقعیت های بزرگ زندگیشون
2- یکی دیگه از موفقیتهام تنظیم ساعت خواب و همینطور نحوه غذاخوردن بچه ها بوده..خانه ما غذای جایگزین نداره و هرچی برای خوردن هست داخل سفره موجوده ..هر کی خواست میتونه بخوره و سیر بشه ...
3- و برنامه ریزی برای زمان مهمترین آموزش بچه ها بوده و این باعث شده خیلی از کشمکش های عادی بین مادر و بچه ها بر سر کمی بیشتر کارتون یا تبلت یا هر تفریح و جذابیت دیگری در خانه ما کمرنگ تر و سازگارانه تر باشه
4- سیاهترین قسمتهای مادری من سالهای اول زندگی بچه ها بوده که با غذا خوردنشون واقعا کشتی گرفتم
5- داد زدن های ناگهانیم رو در سالهای اخیر کنترل کردم و هنوز هم رگه های آثارش در نحوه حرف زدن بچه ها ، خودش رو بروز میده
6- دنیای مجازی گرچه تاثیرات مثبت زیادی روی زندگیم داشته و تنهایی غربتم رو کمتر کرده اما مدتها طول کشید که مدیریتش رو بدست بگیرم
7- و من از این گروه و از مادرها چیزهای زیاد یاد گرفتم که واقعا نوشتنشون چند ساعت وقت میخواد اما مهمترین متنی که زندگی من رو متحول کرد تو این گروه متنیه که براتون میذارم تا قبل از خواب بخونید و ملکه ذهنتون بشه

مامان سامینا : سلام به همه دوستان1_خوب چون دختر من کوچیک هستش به نظر خودم بهترین اصول تربیتیم الگو سازی بوده چون با دیدن خیلی چیزارو یاد میگیره وبدترینش اینه زیاد با تلویزیون وقتش پر میکنه چون خودم بیشت جلوی تلویزیونم 2_من تو این گروه یاد گرفتم دیگه سر ش داد نزنم وقتی خراب کاری میکنه البته نه اینکه نزنم خیلی خودمو کنترل میکنم 😊😊خوب خیلی چیزا یاد گرفتم تو این گروه که تو برخوردم با بچه اثر گذاشته

مامان ثریا : سلام مامان های گل من کلا ادم سختگیری بودم تو خونه وزیاد عصبلنی میشدم و پر خاش میکردم اما خوشبختانه از زمانی که مطالب این گروه رو مطالعه کردم خیلی ارومتر شدم وخیلی مدارا میکنم ونتیجشم خیلی رضایت بخش تره حداقلش اینه که عذاب وجدان ندارم ومورد دیگه اینه که حتما شبها برای دخترم قصه میگم اونم همیشه با لبخند میخوابه واین برای من از هر چیزی زیباتره

مامان عظیمه : [In reply to www.kidphoto.ir]
منم دقیقا خیلی سهل گیر و انعطاف پذیرم واقعا یکی از نگرانی هام اینه که آسیب زننده باشه به بچم. البته پسرم هم خیلی باهام راه میاد و خیلی اهمیت داره براش که باعث ناراحتیم نشه ولی تو جمع ها خیلی به نظرم شکننده و لجباز میشه چون به درخواست های تند و همراه به تحکم بقیه تن نمیده و نمیدونم این خوبه یا نه.
با وجودی که مدت زیادی عضو گروه نیستم نیای استفاده میکنم بخصوص از قصه های شب و متنای ال جون. درضمن پسرم سه سالشه.

مامان زینب : سلام به دوستان.این گروه بمن یاددادبادختریکساله ام چه بازی هایی روانجام بدم.درضمن وقتی کاراشتباهی انجام میده بجای اینکه سرش دادبزنم باآرامش بغلش کنم وبهش بگم نه

مامان الهام : سلام منم دوپسر پنج ویک ساله شیطون دارم خیلی صبورم ولی دیگه گاهی اوقات از کوره در میرم وتحملم تموم میشه ولی مطالب گروه را که میخونم ورعایت میکنم فکر میکنم خیلی بهتر شدیم من وپسرا

مخصوصا قصه ها وکاردستی خیلی کمکم کردن تو اصول فرزنداری

مامان بهاره : من ی پسر 3 سالو نیمه دارم. قبل از اینکه با این گروه آشنا بشم، مادر سختگیر و عصبی بودم، بخاطر اینکه بچم به دیگران و خونه زندگیشون آسیب نزنه و حتی بگن به به عجب مادریه، به بچم بکن نکن زیاد میگفتم. اما الان خیلی بهتر شدم. به تعاقب تغییر رفتار من، پسرم هم خیلی بهتر شده. یکی از چیزایی رو که نمیدونستم، احترام به حس استقلال طلبیش بود. علتش هم عجول بودن و وسواسم بود. اما این مشکل با صبر و اعمال نکردن نظر شخصیم تو کارهاش برطرف شد. در ضمن براش وقت کم میگذاشتم. اما با استفاده از مطالب مفید و آموزنده در گروه، عیوب رفتاریمو نه کاملا، بلکه بیشترشو رفع کردم.

مامان آلیسا : من فکر میکردم فقط منم که عصبانی میشوم سر پسرام داد میزنم آخه پشت سر همن بعضی وقتا شورشو در میارن ولی هر موقع مطالب الی جون رو در مورد دوست داشتنی بودن بچه ها می خونم خیلی آرامشم بیشتر میشه

بعضی از مطالب رو هر چند روز یکبار مرور میکنم ،هم ملکه ذهنم میشه هم برام یادآوری میشه

مامان فائزه : سلام به الی عزیزم و مامانا
۱ اصل تربیتی من در مورد پسرم استفاده از عاطفه خود بچه و بیدار کردن درک خود کودک ، بازی کردن و وقت گذاشتن برای بازی باهاش و ایجاد دوستی و رفاقت بین خودم و اون و یکی دیگه احترام گذاشتن بهش و توجه به حرف زدنش با اینکه 😒 هر جمله ایکه میگه یساعت طولش میده
۲ و در اینجا متوجه نکات خیلی ریز و ذره بینی که اصلآ به ذهنم نمیرسید متوجه شدم خیلی از رفتارایی که دارم و اصلا فکرش رو هم نمیکردم که شاید پیامد بدی تو تربیت پسرم و رابطش با خودم داشته باشه شدم
به طور مثال کار بدی که میکرد میگفتم بذار بابات بیاد بهش میگم 😱 و بعد تو این گروه متوجه شدم اشتباه بوده و اینطوری اعتمادشو نسبت به خودم از بین میبرم
یا اینکه مسئولیت برادر کوچیکش رو به عهدش نذارم و مجبورش نکنم مسئولیت قبول کنه چون هنوز خیلی کوچیکه و نکات ریز اینچنینی ..
با تشکر

مامان السان : سلام الی جون، از مطالب اموزندتون بسیییییییییار متشکر. برا من یکی که خیلی مفید بوده فرزند اولم پسر بوده حالا کلاس هشتم، کم سن وبی تجربگی باعث شده بود که بیشتر عصبانی شم، مثلا اسباب بازی های گران قیمت بالا کمود به صورت دکور بمونه، خونه نباید ریخت وپاش بشه. ولی حالا غبطه می خورم کاش این رفتارهارو باهاش نمی کردم. ولی برا فرزند دوم دختر چهار سالم، اجازه میدم درعین ریختو پاش نظم هم بهش یاد میدم،در عین عصبانی صدامو، بیش از حد بلند نکرده مطالب آرام بهش گوشزد مکنم، غیرو.....،که اینا با خوندن مطالب خوب شما برام فراهم شده.
وقتی مشکلی با پسرم میاد یا آرامش در چار چوب خانواده با صحبت کردن حل میکنیم

مامان فرزانه : سلام بر همه دوستان عزیرم وخسته نباشید🌹🌹🌹الی جان خواستم الان که تقریبا بیکارم و پسرم خوابیده راحتتر گوشی به دست منم تو بحث شرکت کرده باشم...راستش رو بخوایین جواب دادن به این دو سوال برای من واقعا که بهترین و بدترین اصول رو بخوام اینجا بگم یکم سخته و نیاز به صداقت تمام داره و سهل انگاری هایی که داشتمو شاید تا حالا نتونستم بیان کنم و همشون تو دلم موندن😔اما بهر حال خیلی راحتتر میشم حرفامو اینجا بنویسمو از تجربیاتم بگم....راستش پسر من از یکسالگی به بعد عادت داشت به گاز گرفتن بچه ها حتی بزرگتر از خودش و اینکار بقدری منو ناراحت میکرد که واقعا شرمنده اطرافیان میشدم در دلم بارها عذاب وجدان میگرفتم که چرا این اتفاق باید بیفته و... درسته همه اینو میدونستن که پسرم درک کاملی از اینکار بد ندارد اما بهرحال من خودم وقتی با کبودی دست یا یک عصوی از بدن بچه ای میشدم سخت اذیت میشدم....خیلی تلاش کردم تا راه حلی پیدا کنم ولی با مشورت و همفکری به این نتیجه رسیدم که زمان باید طی بشه تا به نتجه دلخواه برسم و اگر کسی رو گاز میگرفت به او میگفتم کار بدی است چون دوستت دردش میگیردو....میدونستم پسرم درک درستی ندارد 😁و با تنبیه و پرخاش کار بهرجایی ختم نمیشود و صبر بهترین برخورد بود نه تنبیه.از ریختن لباس هایش درطی روز و پوشیدن تک تکشان و دیدن سیل عظیمی لباس که منو تا مرز جنون پیش میبرد....ونتیجه نهایی اینکه استفاده از قفل کمد برای کمد لباسها الزامی است تا برخورد و تذکرات پی در پی من برای پسرم....این تجربیات خیلی به من کمک کرد..یاه وقتی گاها پسرم مانع از دست زدن بچه های همسن و سالش به اسباب بازیهاش یه معصل دیگه برامون شده بود ...یکروز که مادر یکی از بچه های دوستانم از کار پسرم ناراحت شد منو به این واداشت که بهش بگم من بنا ندارم تا سه سالگی بطور خیلی مستقیم از پسرم بخوام تا وسایلاشو به دیگران بده،داد که چه بهتر ،نداد که هم نداد...مهم اینه احساس امنیت کنه/این قسمت جز سخنرانی هام برا اون مادر بود😊/ولی همیشه سعی کردم تو برنامه ایندم و تاکید روانشناسی از این گروه رو انجام بدم که حداقل غیر مستقیم تو قصه هام به پسرم این چیزارو یاداور بشم که تاثییر بسزایی خواهد داشت...موصوع پوشک گرفتن پسرم هم با توجه به مطالب و راهکارهای مادران عزیز تو این گروه و تجربیات خودم به این نتیجه باز رسیدم که بهترین زمان پوشک گرفتن 2/5تا3 سالگیه و مهمترین معیارم اول امادگی خودمون و بعد کودکمون در هر کاریه که میخواییم شروع کنیم با یاری خدا.😊برای همتون ارزوی ساعتهای خوش در کنار بچه هاتون دارم،امید که همیشه موفق باشین🌹🌹🌹

مامان مریم  MT : ۱. بدترین اصول تربیتیم نمی دونم باید در موردش فکر کنم شاید بهتر باشه بگیم بدترین بی اصولی تربیتیم سرگرم شدن با دنیای مجازی باشه بهترینش گوش دادن به حرفهاش حتی مواقعی که حوصله ندارم

۲. خوب خیلی از وقت دنیای مجازی کم کردم به دنیای واقعی اضافه کردم و بعضی وقتام خیلی به خودم افتخار کردم که تونستم موارد یاد شده در توصیه ها تربیتی رو به کار ببندم و نتیجه بگیرم

مامان فاطمه : سلام به همه دوستان و خسته نباشید.بهترین اصول تربیتی من در مورد پسر بزرگم این بوده که سعی کردم فقط به خواسته هاش که براش خطر یا ضرر داشته نه بگم نه به بیشتر خواسته هاش و این برخورد باعث شده که پسرم به من اعتماد کامل داره و وقتی به یه چیزی که میخواد و من نه میگم خیلی راحت قبول میکنه چون میدونه که الکی نه نگفتم با اینکه خیلی مواقع یه چیزایی خواسته که کلی برای من درد سر و مصیبت داشته ولی چون دیدم که خطری براش نداره قبول کردم و اما بدترین اصول تربیتی من اینه که هنوز با توجه به شرایط کاریه همسرم و خونه نتونستن ساعت خواب پسرم رو اونجور که باید تنظیم کنم والان که مهد میره تو خوابیدن و بیدار شدنش مشگل داریم.و بهترین اصول که از دوستانم یاد گرفتم اینه که با صبر و آرامش و داد و بیداد با بچه هام رفتار کنم و خودم رو در بیشتر مواقع کنترل کنم .

مامان نازلی : 1.بدترین اصول تربیتی این بود که من فکر می کردم مشکلات زندگی را وقتی که دخترم خوابیده با همسرم مطرح کنم ولی دیدم تو خونه ای که بچه حظور داره نباید این صحبتها را کرد باید زمانی که خونه نیست صحبت کرد چون دخترم فرداش چیزی گفت با استرس که مربوط به مسائلی بود که من تلفنی با همسرم صحبت می کردم من مطمئن بودم که خوابیده

بهترین اصول اینکه من با دخترم همیشه صحبت می کنم ازش همفکری می خوام درسته 3.9سنش ولی همه چیز را متوجه میشه و خوب نظر میده وگاهی نصیحتم می کنه

2.از تمام مطالب تقریبا استفاده کردم و تمام موارد را که در مورد دخترم درست بود عمل کردم

مامان مریم : سلام و شب بخیر و خسته نباشید به مامان های گل گروه. مطالب قشنگتون خوندم و مثل همیشه فیض بردم. در پاسخ به سوالهای مدیر گروه عزیزمون باید بگم که مهمترین پیامی که از این گروه مقدس گرفتم این بود که در تربیت روانی کودکان بازی کردن با آنها بیش از هر چیز اهمیت دارد و این پیام که برای کودکان زیر هفت سال فقط بازی بازی و بازی از اهمیت ویژه ای برخوردار. و هم اکنون که می بایست به کوتاهی هایمان اعتراف کنیم باید بگم حال که روز 23 مهر 6 سال از روزی که این طفل پاک را خداوند در دامنم نهاده می گذرد با خواندن پیامهای این گروه این را دریافتم که در بازی با او کوتاهی کردم. در تغذیه او و رعایت بهداشتش وسواس داشتم و مادر عیب جو و کنترل گری بودم. و همین امر باعث می شد تا مثلا وقتی دست کثیفش را به دهانش می زد عصبی بشم و سرش فریاد بکشم. الناز جان چقدر زیبا گفت که خود را در رفتار کودکانش می بیند و این واقعیت است. و اما در مورد کارهای مثبتی که در انجامشون برای فرزندم احساس رضایت دارم: طوری برایش برنامه ریزی کردم که زبان انگلیسی را همچون زبان فارسی حرف می زند.
از 3 سالگی به عنوان یک ورزش ظریف و وسیله ای برای بالا بردن اعتماد به نفسش مدام و بدون وقفه به کلاسهای باله بردمش و نتیجه دلخواه را گرفتم.
به موسیقی علاقمندش کردم و ارف را گذراند و الان با علاقه پیانو را در سطح مبتدی می زند.
اما واقعا با توجه به اینکه برای رسیدن به این موارد خیلی وقت گذاشتم و زحمت کشیدم اما با تمام وجود احساس می کنم که اهمیت بازی با او خیلی بیشتر از اینها بوده.و سلامت روانی کودکان ، آرامششون و حرف شنوی از پدر و مادر در گرو این امر است.

و به قول این نوشته آخر که شیرین جان گذاشتن آری مادر بودن دشوار است.......


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی