رفتهایم خانه یکی از اقوام. چندروزی است که مادر شده و خانهاش پر ازمهمان است. به دعوت مادربزرگ نوزاد میرویم به اتاق “نینی” برای تماشای سیسمونی. مادربزرگ و سه تا از مهمانها که داخل اتاق میشوند اتاق پر میشود و بقیه بیرون در میمانند. عروسکها جا را برای آدمها تنگ کردهاند. مادربزرگ نینی کلی عذرخواهی میکند و قرار میشود به نوبت داخل شویم! هنوز وارد اتاق نشده نفسم گرفتهاست. دلم نمیخواهد بروم داخل، اما صورت خوشی ندارد. با آخرین گروه بازدید کنندگان وارد اتاق میشوم. دوتا ویترین بزرگ قدی دو طرف اتاق هست که به اندازه یکی مغازه اسباببازی فروشی تویشان عروسک است. و اینها همه غیر از “هاپو” ها و “پیشی”های پشمالو و بزرگی است که گوشههای اتاق نشستهاند. چند طبقه یکی از ویترینها مخصوص انواع مختلف باربی است. باربیهای سیاه و سفید و برنزه و.. با انواع مدل موها و لباسها از پشت شیشه به ما لبخند میزنند.