جونیور همراه مادرش وارد مطب دکتر شد. در اتاق انتظار دو تا صندلی خالی بود؛ یک صندلی معمولی برای بزرگترها و دیگری چهارپایهای کوچک برای کودکان.
جونیور همراه مادرش وارد مطب دکتر شد. در اتاق انتظار دو تا صندلی خالی بود؛ یک صندلی معمولی برای بزرگترها و دیگری چهارپایهای کوچک برای کودکان. جونیور به سمت صندلی بزرگ دوید و روی آن نشست. وقتی مادرش به او گفت باید روی صندلی کوچکتر بنشیند، جیغ و فریاد او بلند شد. مادر هم که این واکنش را دید، تسلیم شده و روی صندلی کوچک نشست.