نیلانه

کودکان ما
نیلانه
Instagram



مطالب این بلاگ حاصل تبادل افکار و جستجو و مطالعه جمعی از مادران بسیار مشتاق در تربیت فرزندانشان است که از طریق رسانه های جمعی با هم در ارتباط و تبادل نظر بوده اند .. در مواردی منبع مطالب نامشخص بوده که به دلیل همین مسئله می باشد .. در همینجا از نویسندگان و منابع مطالب پوزش می طلبیم ...

این شادمانی که اکنون دردست توست مدت زیادی نخواهد ماند.این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارددر حالی که در آفتاب قدم میزنی ،همیشه با تو نخواهد بود .
همینگونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دود و با صدای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کند ،تا ابد نیستند .

۱۵۲ مطلب با موضوع «مطالب جالب و آموزنده» ثبت شده است


اول:دزدی حرفه ای
واما دومی:مدیربزرگترین خیریه شهرش
1-روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگترین سارق حرفه ای آشنا شدم؛
ازاو پرسیدم چگونه به اینجا رسیدی؟
با تبسمی گفت :سببش مادرم بود, گفتم چگونه؟
گفت: چهارم ابتدایی بودم وروزی از مدرسه بازگشتم در حالی که مداد سیاهم گم شده بود,هنگامی که مادرم فهمید سخت مرا تنبیه کرد ومرا غیر مسوول وبی حواس ووو خطاب کرد آنقدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم؛ ومدادهای دوستانم را بردارم؛
 روز بعد نقشه ام را عملی کردم ،وهر روز یک دو مداد کش می رفتم تا اینکه تا پایان ترم از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم،ابتدای کار خیلی با ترس اینکار را انجام می دادم ولی کم کم بر ترس غلبه پیدا کردم ،وازنقشه های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستام می دزدیدم وبه خودشان می فروختم،بعد از مدتی اینکار برایم عادی شد تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم وکارم را تا کل مدرسه ودفتر مدیر توسعه دادم،خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه ای بود ..تا اینکه سارق حرفه ای شدم.
2-روزی پسرم دوم دبستان بود روزی از مدرسه بازگشت در حالی که مداد سیاهش را گم کرده بود،
گفت مدادم را گم کردم.گفتم خوب چکار کردی بدون مداد؟
گفت از دوستم مداد گرفتم به او گفتم: خوبه ،دوستت از تو چیزی نخواست؟ خوراکی چیزی ..؟
گفت :نه چیزی از من نخواست.
گفتم پس او نیکیهای زیادی را سود کرد ،ببین پسرم چقدر زیرک است;
تو چرا اینقدر نیکی جمع نکنی؟ گفت چگونه من هم نیکی جمع کنم ؛به او گفتم دو مداد می خریم یکی برای خودت ودیگری برای کسی که ممکن مدادش گم شود وآن را (مداد نیکیها) می نامیم،اون مداد را برای کسی که مدادش گم شود سر زنگ درس می دهی وبعد از پایان درس پس می گیری،پسرم خیلی شادمان شد وشادیش بعد از عملی کردن این پیشنهاد چند برابر شد،طوریکه در کیفش تا شش مداد بر می داشت که به نفرات بیشتر کمک کند وعجیبتر آنکه سطح علمی درسش بسیار رشد کرد وعلاقه اش به مدرسه چند برابر شد وستاره کلاسش شد بطوریکه همه او را صاحب مدادهای ذخیره می شناختند ؛وهمیشه از او کمک می گرفتند.
حالا بزرگ شده واز نظر علمی در سطح عالی قرارگرفته وتشکیل خانواده داده،
واکنون صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهرمان است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۴

کودک دو ساله ای هنگامی که میخواست از درون یخچال ظرف شیر را بردارد از دستش افتاد .ناگهان مادرش رسید...
او گفت:
چه خرابکاری جالبی.من هرگز ندیده بودم شیری اینگونه به زمین بپاشد.دلت میخواهد قبل از اینکه شیرها را پاک کنیم روی آنها بازی کنی؟در انتها مادر گفت میدانی بعد از هر خرابکاری باید آنرا پاک کنی؟دوست داری از پارچه یا حوله یا اسفنج کدامیک استفاده کنی؟بیا به حیاط برویم وظرفی را پر از آب کنیم و راهی را پیدا کنیم تا بتوان با دو دست کوچک هم بدون اینکه زمین بیافتد حمل کنیم.به نظر شما مادر کودک روانشناس بود فیزیکدان بود معلم بود. چه بود؟ نمیدانم.ولی آن کودک الان دانشمند پزشکی است.
با کودک دعواکن، ولی با کاغذت!
اگرازکودک ناراحتی؛ یک کاغذ بردار و یک مداد
هرچه خواستی به او بگویی،روی کاغذبنویس.
خواستی هم داد بکشی تنهاسایزکلماتت را بزرگ کن نه صدایت را…
آرام که شدی،برگرد و کاغذت رانگاه کن.
آنوقت خودت قضاوت کن.
حالامیتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن، پاک کنی.
عزت نفس و اعتماد به نفس کودک هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای.
خرجش همان مداد و پاک کن بود،نه بغض و پشیمانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۷